لطفا خودتان را معرفی بفرمایید.
نیازی به معرفی نیست. کتابهای درسی خودشان حسابی این جانب را معرفی کردهاند. همه فکر میکنند نامم چوپان است و فامیلم دروغگو.
این دستگاه چیست که توی بقچه پیچیدهاید؟
دستگاه پخش صوت. در دوران پستمدرن، ما دیگر از نیلبک استفاده نمیکنیم. گوسفندها هم به سرودهای تند غربی عادت کردهاند و سر حال که باشند، حرکات موزون هم میکنند. مثل حالا. ببینید چه دنبهای تکان میدهند. سگمان هم گاهی اوقات میزند زیر آواز و ما را از خماری درمیآورد. تصمیم داریم در صورت امکان، دستگاه «اکو» هم بیاوریم تا گوسفندانی که در دور دست مشغول چرا هستند، از موسیقی بینصیب نمانند.
میبینم موبایل هم دارید. لابد کسانی که گوسفند زنده میخواهند، با این تلفن همراه تماس میگیرند.
خیر در دوران پیشامدرن ما ناچار بودیم برویم سر کوه، دستمان را دور دهانمان لوله کنیم و فریاد بزنیم آی گرگ... آی گرگ... این کار، هم وقتمان را میگرفت و هم نیرومان را. حالا با این تلفن همراه شمارههای مختلفی را میگیریم و داد میزنیم آی گرگ... دیگر لزومی ندارد بالای کوه برویم.
حالا واقعا گرگی هم وجود دارد یا مردم را سر کار گذاشتهاید؟
از این کار لذت میبریم و خوشخوشانمان میشود. نمیدانید چه کیفی دارد وقتی مردم به کمک میآیند و میبینند از گرگ خبری نیست.
پس بیخود نیست که به شما میگویند چوپان دروغگو. لابد آب هم قاطی شیرتان میکنید؟
اشتباه به عرضتان رساندهاند، ما شیر قاطی آبمان میکنیم.
وقتی الکی داد میزنید «آی گرگ»، سگتان چه عکسالعملی نشان میدهد؟
اوایل مثل قرقی از جا میپرید و میدوید که پاچهی گرگ را بگیرد، اما دنداناش به هوا اصابت میکرد.
حالا چه کار میکنید؟
حالا وقتی داد میزنیم «آی گرگ»، سگمان چانهاش را روی دستهایاش میگذارد و میگوید: «بخواب، حال نداری.»
حالا اگر واقعا گرگ به گله بزند چه کار میکنید؟ مردم که دیگر حرف شما را باور ندارند.
یک کاریش میکنیم. شاید با آقا گرگه کنار آمدیم. کافیست یک خرده سبیلش را چرب کنیم.
چه جوری؟
اینش دیگر به خودمان مربوط است.
یادداشتی طنز از زندهیاد عمران صلاحی